سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قاصدک

این داستان کهنه را گفتن چه سود است؟؟؟

دیگر نگو رفتن برایم باز زود است

من از دروغ لیلی و مجنون گذشتم

قدر تمام بیکسی هایم شکستم

لیلای تو بهتر که با دردش بمیرد

دور از دل مجنون نامردش بمیرد

آن روزها شوق نگاهت در دلم بود

ماندن کنارت آرزوی باطلم بود

از شاخه سیبی را به نام عشق چیدی

در چشم من شوق نگاهی تازه دیدی

من را به جرم عاشقی دیوانه خواندی

سوی خودت خواندی و از خود راندی

دستت مرا در خاطراتم دار میزد

مرگ مرا در کوچه های شب جار میزد....


 


نوشته شده در شنبه 92/10/7ساعت 11:43 صبح توسط خاله سارا نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ